پایان نامه ارشد: جنسیت و شهروندی در تهران و مطالعه جامعه شناختی تفاوتهای جنسیتی در حق به شهر | ... | |
(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است) تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه : (ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است) چکیده: حق به شهر لوفور شامل دو مولفه اختصاص دادن شهر به خود یا استفاده از شهر و مشاركت در شهر است و با ارائه نقد ماركسیستی از نابرابری شهری، این مساله را مطرح میكند كه فضای شهری در راستای تحقق خواسته های نظام سرمایهداری، طبقه حاکم و بدون توجه به نیازهای طبقات فرودست ساخته شده است. در این پژوهش، با توجه به اهمیتی که فرد و ادراک او از فضا و کنشهای فضایی در نظریهی لوفور دارد و با تكیه بر مفهوم فضای ادراک شده كه به ادراک كنشگران اجتماعی نسبت به امر شهری اشاره میكند، نسبت به سنجش میزان تحقق حق به شهر اقدام شده است. از طرفی، شهر، هم در موجودیت فیزیكی و هم در موجودیت اجتماعی تعلق كمتری به زنان دارد و كمتر مناسب مشاركت زنان در فراگردهای جاری در آن شناخته شده است. این مساله به كاهش تحرك زنان در شهر، انحصار فضاها به مردان، نادیده گرفته شدن جسم زنانه در طراحی شهری و… انجامیده است که سبب عدم بهرهمندی زنان از حق به شهر به اندازه مردان شده است. این نوشتار با بهره گرفتن از چهارچوب نظری ارائه شده توسط هانری لوفور و عملیاتی کردن ایدهی حق به شهر او، تلاش می کند در کنار به آزمون گذاشتن نظریه در بستر شهروندی تهران، تفاوتهای جنسیتی موجود را نیز در بهرهمندی از ادراک حق به شهر آشکار کند و نشان دهد که فرایندهای زندگی روزمرهی زنان در شهر به دلیل بهرهمند نشدن آنان از حقوق خود دچار اختلال شده است. جمعیت مورد مطالعه 879 نفر از زنان و مردان ساکن شهر تهران هستند که با بهره گرفتن از تکنیک نمونه گیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدهاند. پس از گردآوری داده ها با روش پیمایش، در ابتدا ارتباط مفهوم حق به شهر با شش متغیر تبیینکننده آن یعنی، سرزندگی، کنترل فضا، سهم فضایی، تولید فضا، ساماندهی شهری و تصمیم گیری در شهر با بهره گرفتن از رگرسیون چندمتغیره سنجیده شده و سپس تفاوتهای اساسی حق به شهر میان پاسخگویان زن و پاسخگویان مرد با بهره گرفتن از رگرسیون لجستیک و تحلیل خوشه در نرمافزار اسپیاساس نسخه 16 استخراج شده و با بهره گرفتن از چهارچوب نظریهی حق به شهر لوفور تحلیل شده است. برای سنجش تفاوتهای طبقاتی در بهرهمندی از حق به شهر از سنجش همبستگی برآوردهای این مفهوم با شاخصهای درآمدی و محل زندگی استفاده شد. و برای طبقه بندی مناطق تهران در خوشههای مشارکتی براساس سازهی مفهومی ارائه شده توسط آرنستاین، از تحلیل خوشه استفاده شده است. از روش کیفی (19 مصاحبه) نیز برای وارسی یافته های کمی استفاده شده، ضمن این که سازوکارهای جنسیتی ادراک از مولفههای حق به شهر مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که نظریهی حق به شهر و مفهومپردازی آن از مولفههای تاثیرگذار بر ادارک بهرهمندی از حق به شهر در شهر تهران قابل کاربست است و براساس ادعای آن، حق به شهر ماهیتی طبقاتی دارد. اگرچه لوفور در مورد ارتباط میان فضا و بدن در محدوده سنت پدرسالاری مانده است، در این پژوهش معناداری مفهوم جنسیت در بهره مندی از حق به شهر در تهران، به لحاظ آماری و چه با بهره گرفتن از شاخصهای کیفی نشان داده شد. فصل یکم: کلیات 1-1- مقدمه شهر مجموعه ای از فضاهاست. فضاهایی که یکی از وجوه تمایز محیط شهری با محیط غیرشهری (روستایی، طبیعی، دست نخورده و واژگان دیگری که میتوان در مقابل شهر قرار داد) است. فضا مفهومی ادراکی[1] است. ادراک از فضا را نمیتوان به عنوان عنصری یکپارچه در نظر گرفت که در تمامی افراد یکسان است. یک فضای واحد می تواند بسته به سن، جنسیت، قومیت، طبقهی اجتماعی و متغیرهای دیگر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جمعیتشناختی به اشکال متفاوتی ادراک شود. برای نمونه، تصوری که یک کودک از بیلبورد تبلیغاتی یک شرکت تولید شکلات دارد، تصویری از یک حسرت است، برای یک زن مستخدم که چهار فرزند کوچک دارد و برای پیرزنی که مبتلا به بیماری دیابت است نیز یک حسرت است اما این «حسرت» تنها عنوانی یکسان دارد و ماهیت آن در ادراک افراد نامبرده یکسان نیست. زیرا هر احساس یا شناختی از خاستگاههای متفاوتی برمیخیزد. یک بیلبورد تبلیغاتی می تواند برای کسی که شیرینیگریز است حس نامتبوعی ایجاد کند و برای یک طرفدار حقوق حیوانات احساس انزجار[2] و فردی که گرایشهای ضد سرمایهداری دارد احتمالا بیش از آن که مجذوب بیلبورد شود به چهرهی سرمایهداری و چرخهی سودی که پشت نصب این بیلبورد نهفته است توجه میکند. تفاوت نگرش این افراد ناشی از ماهیت تمایزات اجتماعی – فرهنگی است. اگر یک بیلبورد سادهی شهری بتواند تصوراتی این چنین متمایز را در ذهن بینندگان ایجاد کند، باید انتظار داشت تصور ادراکشدهی[3] افراد از رابطهای که در شهر با «چیزها» و «فضاها» برقرار می کنند و احساسی که از این رابطه در آنان ایجاد میشود نیز بسته به زمینه اجتماعی و فردی متفاوت باشد. چنانچه پیش فرض وجود رابطه میان فضاهای شهری و نگرشهای افراد را پذیرا شویم به این نتیجهگیری خواهیم رسید که روابط اجتماعی افراد نیز از فضاهای شهری تاثیر میگیرد. زیرا پیوند میان شناختها و احساسات با منشها و کنشها از دیدگاه جامعهشناختی امری بدیهی است. با توجه به اهمیت جنسیت به مثابهی یک عامل تعیینکننده بنیادین در شیوههای جامعهپذیری افراد، پیش بینی میشود که نگرشهای مردان و زنان نیز نسبت به مولفههای فضایی متمایز باشد و به تبع آن کنشها و منشهای فضایی به شکل متفاوتی در دو جنسیت بروز یابد. برای نمونه، یک کوچهی تاریک در یک مرد ورزشکار که با ساک ورزشی به سمت باشگاه میرود همان ادراکی را تولید نمی کند که در یک دختر پانزده ساله که از کلاس به خانه برمیگردد. انتظار زن جوان برای تاکسی در کنار یک اتوبان نیز همان تجربهای نیست که یک مرد با آن مواجه میشود. اما عنصر متمایزکنندهی این ادراکها چیست؟ آنچه که دختر پانزده ساله را از کوچهی تاریک میترساند یا احساس زنی که کنار اتوبان منتظر تاکسی ایستاده است، یعنی «احساس ناامنی» ناشی از تنظیمات فضایی، نه ناشی از جنس[4] این افراد بلکه تابعی از مولفههای فضایی و موقعیت این افراد در اجتماعی است که به آن تعلق دارند. فرض ما بر این است که احساس ناامنی برای زن شهرنشین تجربهای زیسته است. اما آیا شهر به خودی خود این ترس را ایجاد می کند؟ به نظر میرسد که چنین نباشد. همین زن، زمانی که همراه با فرد دیگری (به خصوص اگر همراه او مرد باشد) در همان نقطهی اتوبان ایستاده باشد، احساس ناامنی در او به شدت کاهش مییابد. پس مکان شهری به خودی خود نمی تواند عامل تولید احساس ناامنی در کنشگران باشد. یک زن به تنهایی در مرکز شهر قدم میزند بدون این که احساس ناامنی داشته باشد. شاید علت حضور و تجمع مردم در مرکز شهر است. اما آیا مردمی که در اتوبان سوار بر اتومبیلهای خود میگذرند فرقی با این افراد دارند؟ آنچه میان مرکز شهر و اتوبان تمایز ایجاد می کند نحوهی تنظیم مولفههای فضایی است. حضور مردم چه در اتوبانها و چه در مرکز شهر عنصری ثابت است. چیزی که در اتوبان ایجاد تمایز می کند نوع طراحی فضا است که افراد پیاده را به درون اتومبیلهایشان منتقل کرده است. فضای اتوبان، با حذف پیادهروها قدرت قدم زدن را از افراد سلب می کند. فرد خود را به عنوان عنصری مزاحم در فضایی که قرار نیست کسی در آن راه برود تصور می کند. اما این احساس برحسب جنسیت اشکال متفاوتی به خود میگیرد. ادراک زنان از این نوع هنجارشکنی جزئی چیزی متفاوت از ادراک مردان است. برای یک زن، یک کوچهی خلوت در میانهی روز، یک خیابان تاریک، کنار اتوبان، درون یک تاکسی که سرنشینان دیگرش همه مرد هستند، صندلی جلوی همان تاکسی، پلهای عابرپیاده، کوچههای بنبست، پارکهای خلوت، زیر پلهای بزرگ، محلههایی که برچسب ناامنی خوردهاند یا به هر دلیلی بدنام هستند، حومه های خلوت شهری، پیادهروهای کمعرض، خیابانهایی که محل کسب وکار مردان هستند[5]، سرویسهای بهداشتی عمومی، اتوبوسهای حمل و نقل عمومی خلوت (به خصوص در ابتدا و انتهای روز)، حتا خانهی خود فرد زمانی که در آن تنهاست، اتومبیلهای شخصی غیرتاکسی که در حمل و نقل عمومی مشغول به کار هستند، همه تصور ناامنی را تداعی می کنند. این احساس ناامنی می تواند ریشه در تجربیات مستقیم خود فرد، تجربیات غیر مستقیم فرد (نزدیکان او)، حافظهی جمعی شهروندان از این فضاها و تا حد زیادی شکل فضاهای شهری داشته باشد. فردی که یک بار در یک کوچه ی تاریک مورد حمله قرار گرفته باشد، احتمال کمی میرود که هنگام عبور مجدد از مکانهای مشابه احساس امنیت داشته باشد. اگر دوست یا خواهر او نیز تجربهی مشابهی را برای او بازگو کرده باشد، باز تصور او از فضایی که در ذهن او ایجاد شده است میتواند به تولید احساس ناامنی در فضاهای مشابه فضاهای تصورشدهی قبلی بیانجامد. تجربیاتی که شهروندان یک شهر از خشونت در فضاهای مختلف شهری دارند میتواند در حافظهی جمعی ثبت شده و آن را نسبت به فضاهای مشابه احساس کند. اگر شهری در زمانی نزدیک تجربهی ناگواری، مانند ربوده شدن افراد در اتوبان، را داشته باشد، نمیتوان انتظار داشت که شهروندان آن از حضور در اتوبانها احساس امنیت کافی داشته باشند. حافظهی جمعی در شهر می تواند عنصری تعیین کننده در نحوهی نگرش شهروندان به فضاها و روابط شهری باشد. اما میتوان تصور کرد که همین شهروندان اگر میتوانستند در اتوبانهایی قدم بزنند که محلهایی مخصوص عبور عابران پیاده داشت که از طریق موانع یا چنانچه در برخی خیابانها مرسوم است، کانالهای بزرگ آب از محل عبور اتومبیلها جدا میشد، شاید احساس بهتری از قدم زدن در اتوبانها حاصل میشد (رهبری، 1393). بحث ناامنی شهری که در چند بند گذشته به آن پرداخته شد تنها یک نمونه از تاثیر فضاهای شهری بر ادراک شهروندان است که چنانچه شرح آن رفت، بسته به جنسیت متفاوت است. مجموعهی این برداشتهای احساسی و شناختی تولید شده در شهروندان به یک ادراک عمومی از حقوق شهروندی میانجامد که تمرکز ما در این پژوهش مطالعه ابعاد و عوامل تاثیرگذار بر آن و ارتباط آن با مفهوم جنسیت است. بدیهی است که هم زنان و هم مردان از مولفههای فضایی تاثیر میپذیرند. از این رو به جای تمرکز بر ادراک زنان، مفهوم جنسیت را به عنوان عاملی تعیینکننده در ادراک از فضاهای شهری در نظر گرفتیم تا علاوه بر بررسی وضعیت ادراک زنان از حق به شهر، به مطالعه تفاوتهای جنسیتی نیز بپردازیم. بدین منظور این نوشتار به شرح زیر به شش فصل تقسیمبندی شده است: فصل یکم: کلیات در این فصل به بیان مساله، اهمیت و ضرورت پژوهش، پرسشها، اهداف و فرضیه های پژوهش و هم چنین مشکلات و محدودیتهای پژوهش پرداخته شده است. فصل دوم: پیشینه پژوهش در این فصل پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است. این فصل به دو بخش پژوهشهای داخلی (ادبیات تولید شده توسط محققان داخل ایران) و پژوهشهای خارجی (ادبیات بینالمللی) تقسیمبندی شده است ضمن این که جایگاه پژوهش حاضر در ادبیات مربوطه مشخص میشود. فصل سوم: مبانی نظری در این فصل مرور نظریه های استفاده شده در پژوهش و چهارچوبهای نظری و مفهومی این پژوهش به تفصیل معرفی شده و نحوهی استفاده از مفاهیم و مدلهای کلیدی در پژوهش به بحث گذاشته شده است. فصل چهارم: روش پژوهش فصل روش پژوهش به معرفی روشها و تکنیکهای انتخاب شده برای انجام پژوهش اختصاصیافته و نشان میدهد که در تولید هر بخش از دادههای مورد نیاز، از چه رویکردهای روششناختی بهره گرفته شده است. ضمن این که مواردی چون جامعه آماری، نمونه گیری ، بررسی ابزار تحقیق با انجام آزمونهای اعتبار و روایی نیز در این فصل مدنظر گرفته است. فصل پنجم: یافته ها فصل یافته ها به گزارش یافته های تحقیق می پردازد که در سه بخش یافته های کمی (گزارش یافته های حاصل از پیمایش)، یافته های کیفی (گزارش یافته های حاصل از روشهای کیفی از جمله مصاحبه و مشاهده عمیق) و یافته های مشاهدهای به بحث گذاشته شده است. فصل ششم: نتیجهگیری در این فصل که مهمترین بخش پژوهش محسوب میگردد به پرسشهای اصلی و فرعی پژوهش که در بخش کلیات مطرح شده اند پاسخ داده میشود و یافته های پژوهش به بحث گذاشته میشود. این فصل شامل برخی پیشنهادها نیز خواهد بود. پژوهش حاضر از نوع بنیادی و توسعهای است و انتظار میرود بخش نتیجهگیری آن ضمن گسترش مرزهای مفهومی و نظری جامعهشناسی شهر و فضا، به ایجاد ایدههای جدید نظری نیز بینجامد. بنابراین آنچه در بخش پیشنهادها مطرح میگردد (با توجه به کاربردی نبودن تحقیق) بیش از آن که شامل برنامههای عملی باشد، در راستای راهبردهای نظری است. بخش ضمایم و منابع دو بخش انتهایی نوشتار حاضر را تشکیل میدهند. 2-1- بیان مسأله شهر به عنصری غالب در زندگی انسان امروزی بدل شده است. گزارش جمعیتی سازمان ملل متحد در سال 2014 نشان میدهد که در حال حاضر در سطح جهان، جمعیت شهرنشین از جمعیت روستانشین بیشتر است. در سال 1950، 30 درصد از جمعیت جهان در شهرها زندگی میکردند. در سال 2014، این جمعیت به 54 درصد افزایش یافت و انتظار میرود که در سال 2050، 66 درصد جمعیت جهان ساکن شهرها باشند (سازمان ملل متحد[1]، 2014). در ایران نیز مانند شاخصهای جهانی، درصد شهرنشینی درحال افزایش است و شاهد افزایش 24 درصدی شهرنشینی در 35 سال گذشته هستیم كه این روند ممكن است همچنان ادامه داشته باشد. درصد شهرنشینی از 47 درصد در سال 1355 به 71.4 درصد در سال 1390 رسیده است. شاخص شهرنشینی ایران نسبت به میانگین جهانی بسیار بالاست و در حال حاضر، حدود سه چهارم جمعیت كشور در مناطق شهری زندگی میكنند (مشفق و حسینی، 1391). در ایران شهر تهران به عنوان مادر شهر اصلی با اختصاص یک چهارم جمعیت شهری کشور و شهرهای مشهد، تبریز، اصفهان و شیراز نیز به عنوان شهرهای بزرگ با هجوم گسترده مهاجرین، افزایش شدید جمعیت، توسعه حاشیهنشینی، رشد فزاینده اشتغال کاذب و بروز انواع مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روبرو میباشند (کاظمیپور، 1385). این مسائل در کنار روندهای رو به رشد نرخ شهرنشینی در جهان و ایران، نشاندهندهی اهمیت مطالعات شهری در جهان امروزی است. جامعهشناسی شهر و فضا یکی از زیرشاخههای رشته جامعهشناسی است که در دههی اخیر بیش از پیش مورد توجه اندیشمندان این رشته قرار گرفته است. این شاخه از جامعهشناسی به گمان اندیشمندان این حوزه، مدتها از نوعی بحران نظری و موضوعی رنج برده است؛ این بحران تا حدی ناشی از ماهیت متغیر امر شهری در طول سدهی بیستم و خیزش مطالعات میانرشتهای در ارتباط با شهر است (می و همکاران[2]، 2005: 343). تنوع موجود در مفهوم شهر و در موجودیت واقعی شهر در عرصههای مختلف اجتماعی سبب شده است که اختلاف نظرهای بسیاری در مورد چیستی امر شهری و تبیینهای موجود از مسائل شهری و فضایی وجود داشته باشد. وجود بحران نظریه جای خالی مطالعات عمدهی شهری را در این رشته نشان میدهد. مطالعه حاضر می تواند تلاشی آگاهانه در جهت عملیاتی کردن یک نظریهی توانمند و پیش کشیدن یک موضوع قابل بحث و قدیمی در این حوزه محسوب شود. در واقع هانری لوفور، که عموما به عنوان یک فیلسوف مارکسیست و گاه جامعهشناس شهر و فضا شناخته شده است، با تحلیل زندگی روزمره در فضای شهری و به خصوص با معرفی مفهوم «حق به شهر» چهارچوب نظری مناسبی برای مطالعه حقوق شهروندی ارائه داده است. نظریهی لوفور به دلیل گسترهی مفاهیمی که در آن وجود دارد، در رشتههای مختلف از جمله مطالعات برنامه ریزی شهری و طراحی شهری و گاه حتی در مباحث علوم سیاسی به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است.[3] این در حالی است که، به اعتقاد نگارنده مباحث لوفور پیرامون فضا و شهر، ظرفیت این را دارد که در رشته جامعهشناسی مورد استفاده قرار گیرد و با بهره گرفتن از رویکردهای روششناختی این رشته عملیاتی شود. مفهوم حق به شهر لوفور، كه شامل دو مولفهی اصلی اختصاص دادن[4] شهر به خود (یا استفاده از شهر) و مشاركت[5] در شهر مطرح میشود، با ارائه نقد ماركسیستی از نابرابری شهری، این مساله را مطرح میكند كه فضای شهری اساسا در راستای تحقق خواسته های نظام سرمایهداری، طبقهی حاکم و بدون توجه به نیازهای طبقات فرودست ساخته شده است. البته منظور لوفور از وجود چنین نابرابری یك فرایند خودآگاهانه در ساختن شهر نیست، بلكه او معتقد است كه عدم توجه به نیازهای مصرفی اقشار شهری و مشاركت نكردن تمام قشرها در ساخته شدن شهر به ایجاد نابرابری در شهر و در نتیجه تحقق پیدا نكردن حق اولیهی برخی شهروندان نسبت به شهر انجامیده است. تحلیل لوفور از سلطه و سازوکارهای طبقاتی در شهر در سطح كلان باقی نمیماند. او با معرفی مفهوم پراكسیس[6] و تولید فضا[7] رویكردی را اتخاذ میكند كه بیشتر به ماركسیسم انسانگرایانه و ماركس جوان نزدیك است كه با رویكردی انسانگرایانه، از خودبیگانگی را برجستهترین مشكل در دنیای سرمایهداری میپندارد (شیلدز[8]، 1999: 17). بنابراین با توجه به اهمیتی که فرد و ادراک او از فضا و کنشهای فضایی در نظریهی لوفور دارد، میتوان با تكیه بر مفهوم فضای ادراک شده[9] كه به احساس كنشگران اجتماعی نسبت به امر شهری اشاره میكند، نسبت به سنجش میزان تحقق حق به شهر اقدام كرد. زنان به مثابهی قشری (و در ادبیات ماركسیستی طبقهای) متمایز از مردان، دارای نیازها و نقشها، هنجارها و مسائل مخصوص به خود هستند. تفاوتهای اجتماعی موجود، صرف نظر از منشا و علت پیدایش پدیدهای واقعی در زندگی روزمره است. مولفههای دوگانهی حق به شهر از مفاهیمی هستند كه اخیرا در جغرافیای فمینیستی و ادبیات زنان و فضا مورد توجه زیادی قرار گرفته است. یک بحث بنیادی در این حوزه که در مطالعات فمینیستی مطرح شده است این است که تقسیمكار سنتی كه مشاغل خانگی را مناسب زنان و مشاغل بیرون از خانه را مناسب مردان تصور میكند، در كنار هنجارهای فرهنگی دیگر، جنسیت را به عنوان یك متغیر تعیینكننده در طبقه بندی امر شهری وارد كرده است طوری که شهر، هم در موجودیت فیزیكی و هم در موجودیت اجتماعی تعلق كمتری به زنان دارد و كمتر مناسب مشاركت زنان در فراگردهای جاری در آن شناخته شده است. این مساله به كاهش تحرك زنان در شهر، انحصار فضاها به مردان، نادیده گرفته شدن جسم زنانه در طراحی شهری و … انجامیده است. این رویکرد با تغییرات اجتماعی گسترده در ایران و وارد شدن زنان به عرصهی فعالیتهای عمومی تا حدودی تغییر شکل داده است. با وجود تغییرات اخیر در عرصه شهرها که فضاها را بیش از پیش به زنان اختصاص داده است، برخی از اندیشمندان پیشنهاد کردهاند که در زمان حاضر بیش از آن که از حذف محدودیت زنان در اندرونی خانهها سخن بگوییم درستتر است از اندرونیهای تغییر شکل یافته صحبت کنیم. به این معنا که فضا به شکل ریشهای تغییر شکل نداده است زیرا اگرچه در ظاهر اندرونیها حذف شده است و زنان وارد عرصه عمومی شهرها شدهاند، محدودیتهای فضایی به قدری زیاد است که به نظر میرسد تغییر چندانی در حقوق فضایی آنان رخ نداده است. این ایده موازی با مفهوم «توازن پدرسالارانه» است که توسط بنت[10] (2005) مطرح شده است. او معتقد است که در طول تاریخ، بیش از این که تغییر و تحول بر زندگی زنان حاکم باشد، ثبات و ایستایی حاکم بوده است، زیرا پدرسالاری که در طول تاریخ بر زندگی زنان سیطره داشته است، دارای بنیانهای نظری ثابتی است که مانع تغییرات عمدهی محتوایی میشود و تنها به صورتها اجازهی تغییر میدهد (بنت، 2005: 153). در این رویکرد، زنان چه به عنوان یک فرد و چه به مثابهی یک گروه یا طبقه، از آزادیها، فرصتها و یا حق عضویت در گروههای سیاسی، احزاب و اجتماعات که در عرصه عمومی قرار دارند، همانند مردها و یا حتی مشابه یا نزدیک به مردان بهرهمند نیستند. از این منظر، آنچه در عقاید منصوب به دنیای دموکراتیک، به عنوان زندگی خوب و آزادانه مطرح میشود، زنان تنها اسماً و به شکل صوری میتوانند به آن دست پیدا کنند (نرسیسیانس، 1383: 186) و این معضل به فضا نیز قابل تسری است. زیرا فضا اساسا مفهومی است که تحت تاثیر سلسلهمراتب اجتماعی و مفهوم قدرت و سلطه قرار دارد. تفاوتها نظم اجتماعی را تهدید می کند و قدرتها تلاش می کنند به یکسانسازی در میان شهروندان خود دست بزنند. از این رو لوفور به حذف شدهها[11] توجه می کند[12]. گروهها و افرادی که از حضور در برخی فضاهای عمومی منع و یا محدود میشوند (لوفور، 1991: 373 به نقل از میچل[13]، 2003: 150). این نوشتار با بهره گرفتن از چهارچوب نظری ارائه شده توسط هانری لوفور و عملیاتی کردن ایدهی حق به شهر تلاش می کند در کنار به آزمون گذاشتن نظریه در بستر شهروندی تهران، تفاوتهای جنسیتی موجود را نیز آشکار کند و نشان دهد که فرایندهای زندگی روزمرهی زنان در شهر به دلیل بهرهمند نشدن آنان از حقوق خود دچار اختلال شده است. از این رو جمعیت مورد مطالعه مجموعه ای از زنان و مردان ساکن شهر تهران قرار داده شدهاند. پس از گردآوری داده ها با روش پیمایش تفاوتهای اساسی حق به شهر میان پاسخگویان زن و پاسخگویان مرد استخراج شده و با بهره گرفتن از ابزارهای مناسب در چهارچوب نظریهی حق به شهر لوفور تحلیل میگردد. ضمن این که با بهره گرفتن از روش کیفی، یافته های کمی وارسی شده و سازوکارهای جنسیتی ادراک از مولفههای حق به شهر بررسی میگردد. براساس بیان مقدمه و بیان مسالهی ذکر شده، فرضیه های پژوهش عبارتند از: – جنسیت بر مشارکت افراد در شهر تاثیرگذار است. – جنسیت بر اختصاص دادن فضای شهر به خود تاثیرگذار است. – جنسیت بر حق به شهر تاثیرگذار است. – طبقه بر حق به شهر تاثیرگذار است. – در ادراک از حق به شهر تفاوتهای جنسیتی وجود دارد.
[شنبه 1398-07-13] [ 12:28:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|