پایان نامه ارشد رشته ادبیات فارسی با موضوع مجیر شاگرد خاقانی | ... | |
سریر فقر تو ار سر کشد به ملک رضا تو سر به جیب هوس در کشیده، اینت خطا به نظم در آورده است که می توان این کار وی را به نوعی اظهار ارادت نسبت به ساحت بزرگ استادی به حساب آورد، اگرچه مجیر در ناسپاسی نسبت به استاد دست کمی از خود خاقانی نسبت به استادش ابوالعلاء گنجوی نداشته است. 1)برید عقل ترا کی برد به ملک صفا که دل هنوز به بازار صورتست ترا برید : به فتح اول و کسر ثانی معرّب بریده دم است و آن استری باشد یا اسبی که دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند که تیز رفتار میشود و به مقدار دو فرسنگ نگاه دارند به جهت خبر بردن سلاطین. الحال آن شخص را گویند که بر آن سوار شده خبر برد و در این زمان، نامهبر و پیک را گویند (غیاث). هم اکنون در کشورهای عربی، برید به جای پست Post به کار میرود. در بارهی ریشهی «برید» اختلاف است که از کلمهی یونانی (Veredus) یا «بردن» فارسی و یا واژهی دیگر گرفته شده است (برای توضیح بیشتر به مقالهی «بحثی در بارهی برید و ریشهی آن» از استاد مرحوم دکتر محمد آبادی باویل، نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز، سال 29، شمارهی 122، ص 208-239 مراجعه شود). در بیت فوق قاعدتاً باید در مفهوم دلیل و راهنما به کار رود تا بتواند آدمی را راهنمایی و همراهی کند. عقل : خرد و دانش و قوتی که نفس انسان بدان وسیله تمییز دقایق کند و آن را نفس ناطقه گویند. عقل در اصل به معنی بند در پا بستن، چون خرد و دانش مانع رفتن طبیعت آدمی میشود به سوی افعال ذمیمه، لهذا خرد و دانش را عقل گویند. صفا : پاکی و در اصطلاح خلوص از ممازجت طبع است و دوری از مذمومات است و صفا از صفات انسان است و آن را اصلی است و فرعی، اصلش انقطاع دل است از اغیار و فرعش خلوت است از دنیای غدار.(فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. ص 531) بازار : محل خرید و فروش کالا، در زبان پهلوی واچار و در اوستایی آباچاری آمده است. پرتقالیها این کلمه را از ایرانیان گرفتهاند که از این رهگذر کلمه در زبان فرانسه نیز وارد شده است.(برهان، حاشیه) صورت : تمثال، عکس و مجازاً ظاهر هر چیزی. برید عقل : اضافه تشبیهی، به عبارتی عقل به دلیل و راهنمایی همانند شده است که آدمی را به سر منزل مقصود هدایت میکند. ملک صفا : اضافه تشبیهی. کی : استفهام انکاری. بازار صورت : کنایه از دنیا که محل اعمال فریبندهی ظاهری است و با نماد آراستهی خود آدمی را سرگرم و فریفتهی خود میکند. معنی بیت: پیک و دلیل خرد هیچگاه نمیتواند ترا به ملک یکرنگی و صفا رهنمون شود، برای اینکه دل تو هنوز فریفتهی این دنیای ظاهر است. 2)نه طفل راهی از آواز و شکل دل برگیر که پیل را سر و شکل است و پشّه را آوا طفل راه : کنایه از نوآموز، کودکی که تازه راه رفتن را یاد گیرد، نومرید. باز بود آن صبح دولت روز او طفل ره شد عقل پیر آموز او دل بر گرفتن : قطع علاقه کردن، اعراض نمودن، ترک کردن. بیت پیل و پشّه آرایه طباق به کار رفته است و شکل و آواز تناسبی با کودک دارد. بدین معنی که طفل را با اشکال و اصوات سرگرم می کنند./ صنعت لف و نشر مشوش؛ پیل به شکل و پشه به آواز برمی گردد. معنی بیت: تو کودک نوپا و مبتدی سلوک نیستی تا به ظواهر و اشکال دل بندی. پس سعی کن از این مظاهر فریبنده رخ بر تابی، زیرا فیل با همه تنومندی جز هیکل و ظاهری بیش نیست و پشه هم جز صدایی ندارد. «یعنی مظاهر بزرگ دنیا، شکل و هیکلی بیش نیست و مظاهر کوچک جز صدایی نیست که در هر حال سزاوار دل بستن نیستند» (دکتر احمد شوقی نوبر) 3)ترا که نقش سه روح آمدست عذرت هست که از جهان نَدب عمر ماندهای عذرا سه روح : موالید ثلاثه که حیوان، نبات و جماد باشد (برهان). به چار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت به یک رقیب و دو فرع و سه نوع و چار اسباب (تعلیقات دیوان مجیر، به نقل از خاقانی) نَدب : داو کشیدن بر هفت در باز نرد و آن را به عربی عذرا خوانند و اگر از هفت بگذرد و به یازده رسد آن را تمامی ندب و داوفره گویند و به عربی وامق خوانند و چون به هفده رسد آن را دستخون گویند و اگر از دستخون گذرد حکم اول پیدا میکند چه داو بر هجده نمیباشد. در گرو عشق او جان و دلی داشتم در سه ندب دستخون، هر سه نگارم ببرد (فرهنگ لغات و تعبیرات به نقل از از برهان) عذرا : در اصطلاح نرد قدیم کسی که یازده نوبت متوالی از حریف میبرد و سه برابر آن چه حریف گرو میگذاشت، میستد و هر گاه از حریف دوم هم یازده نوبت میبرد، میگفتند وامق برد و دو برابر آنچه داشت میستد (حاشیه مرحوم خزائلی بر بوستان). چنین به نظر میرسد که در این بیت عذرا در معنی فوق مورد نظر نیست و می توان گفت که در ارتباط با ندب، ایهام تناسب است. با توجه به مقاله استاد دکتر رشید عیوضی با عنوان: (نکتهای در بوستان سعدی) «عذرا- انداختی» نشریه دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی تبریز، سال بیست و ششم، شماره 110 تابستان 53، ص 213-221 ) واژهی عذرا را در معنی آشکارا دانست: به دعوی چنان ناوک انداختی که عذرا به هر یک، یک انداختی (بوستان) برفت روز تو چون طفل خرّمی، آری نشاط طفل نماز دگر بود عذرا (خاقانی) نقش آمدن، ندب، عذرا با هم مراعات نظیر دارند. عذر و عذرا جناس زاید دارند. در ضمن واژهی سه روح نیز می تواند در ارتباط با نقش آمدن و اصطلاحات بازی نرد ایهام تناسب باشد. به این معنی که تخته نرد را در قدیم به سه طاس بازی میکردند. جایی ازرقی هروی گوید: گر شاه سه شش خواست، دو یک زخم افتاد تا ظن نبری که کعبتین داد نداد آن زخم که کرد رای شاهنشه یاد در حضرت شاه روی بر خاک نهاد(2) میان عذر و عذرا صنعت اشتقاق و جناس مذیل هست. معنی بیت: تو که هر سه مرحله جماد و نبات و حیوان را سرکردهای و به مرحلهی کمال زندگی رسیدهای، دیگر چه بهانه و عذری داری؟ زیرا که آشکارا از جهان هستی، تنها آخرین داو بازی عمر را انجام میدهی و علناً بر سر عمر باز مانده از جهان گرو بستهای. 4)پدید نیست که تا کی بوی ز مستی حرص در این رباط کهن، همچو ماه نو رسوا رباط کهن : کنایه از دنیا / ماه نو (ترکیب وصفی). هلال .(لغتنامه) رسوا : رسوا شده (صفت مفعولی مرکب)، فاش شده، بر سر زبانها افتاده، ظاهر و آشکار شده، از پرده بدر شده (فرهنگ لغات و تعبیرات به نقل از لغتنامه) رسوایی ماه نو : ماه نو علاوه بر شکل ظاهریاش که بسیار لاغر و باریک میان است، به علت تعیین ایام ماههای قمری مخصوصاً ماه رمضان و شوال که نزد مسلمین اهمیت فراوان داشته، قابل اشاره است، چرا که قدما برای تعیین ورود به ماه روزه و تعیین ورود هلال ماه شوّال (عید فطر) از افرادی که دید چشم آنان قوی بوده و میتوانسته در آسمان هلال ماه را رؤیت کند استفاده میکردهاند. چون ماه نو را همه با انگشت به یکدیگر نشان میدادهاند، ماه نو را رسوا خوانده است: به همه کس بنمایم خم ابرو که تو داری ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید مستی حرص: اضافه مسبب به سبب معنی بیت: معلوم نیست که در این دنیای کهن تا کی به سبب حریص بودن مثل ماه نو، انگشتنمای این و آن خواهی بود؟! (دکتر احمد شوقی نوبر). 5)زمین چون گلخن و گردون چو طاق گرمابه است تو در میان جنب از همدمی کام و هوا
گلخن : 1)تون گرمابه، 2)مزبلهی تون حمام، 3)جایی که خس و خاشاک در آن ریزند، مزبله (با تلخیص از معین). زمین : از لحاظ پستی و دنائت و فرومایگی به گلخن گرمابه که پستترین جای حمام و جای کثیف و محل انباشتن هیزم است تشبیه شده است. طاق گرمابه : در قدیم گرمابهها را با نقوش و صور میآراستند تا در نظر بینندگان و روندگان به گرمابه زیبا جلوه نماید. مانند کاشی کاریهای امروزی. از این جهت آسمان را از لحاظ زیبایی و درخشندگی ستارگان و شاید رنگ آبی آسمان به طاق گرمابه که با کاشیهای لاجوردی و نقوش و صور و آینه آراسته گردیده تشبیه کرده است. بین گلخن و گرمابه : بین جنب و گلخن و زمین (که محل پستی و فرومایگی است) تناسب و مراعات النظیر وجود دارد. بین گردون و هوا (در معنی غیر مراد آن یعنی هوایی که نفس میکشیم) و همچنین دم، ایهام تناسب وجود دارد. معنی بیت: دنیای پست مانند مزبله تون حمام و جای کثافات و خس و خاشاک و آسمان آبی زیبا با ستارگان درخشندهاش مانند طاق مزین به کاشیهای لاجوردی و نقوش و آینهی حمام است و تو در این میان (و یا در میان زمین و آسمان) به سبب کامرانی و پیروی از هوی و هوس، آلوده و مانند شخص جنب هستی. 6)برآر غسل و ازو درگذر که صاحب دل میان گلخن و گرمابه کم کند مأوا بین غسل و گلخن و گرمابه مراعات النظیر وجود دارد. معنی بیت: خودت را تطهیر و پاکیزه گردان و گلخن و زمین و آسمان مانند طاق گرمابه را رها کن، چرا که شخص صاحب دل در جاهای پست و در میان گلخن و گرمابه (زمین و آسمان) آرامش ندارد و این جاهای حقیر را پناهگاه دائمی خود قرار نمی دهد. 7)به راستی رسی اندر جهان وحدت از آنک الف به راستی از با و جیم گشت جدا به : به سبب وحدت: یگانه شدن و تنهایی و یکی بودن (غیاث) اینجا بیشتر معنی عرفانی آن در نظر است که وحدت در مقابل کثرت است. جهان وحدت: اضافه توضیحی یا بیانی. اشاره به صورت ظاهری حروف الف و ب و ج، که الف کشیده و راست ولی ب و ج خمیده هستند. الف اشاره به عالم وحدت و مقام الوهیت و صادر اول از مصدر کل جهان (ذات ربوبی) دارد مقایسه شود با: نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم (حافظ) مصرع دوم تمثیل است برای مصرع اول معنی بیت: به سبب راستی به جهان یگانگی میرسی و از جهان اشیاء متکثر به جهان وحدت که در آنجا برای کثرت و ناراستی جایی وجود ندارد قدم میگذاری، همچنانکه الف به سبب راستی و دور بودن از هر گونه کجی و انحنا از ب و ج جدا و متمایز شده است. 8)تو راست شو چو نی و مرگ به شمر ز حیات که نی چو زیست شکر بخشد و چو مرد نوا نی : 1-گیاهی از تیره گندمیان که از ساقههایش ابزار مختلف (سبد، حصیر، نیلبک) میسازند. 2-نیشکر، 3-سازی است بادی که از چوب یا نی میسازند (با تلخیص. معین) در گسترش معنای بیت قبلی باز به راستی تأکید می کند و به شکل ظاهری نی که چون الف راست است توجه می کند و مرگ و حیات پر ارزش و پر شهد آن را به جهت راستی میداند. (حسن تعلیل)، چرا که نی موقع روییدن و حیات در زندگی شکر میدهد و بعد از جدا شدن از نیستان و مرگ ظاهری، حیات معنوی مییابد و با نواهای خود کام شنوندگان را شیرین میسازد. (مرگ برای راستان حیاتی دوباره است). بین نی و شکر و نوا مراعات النظیر وجود دارد بین مرگ و حیات و زیست و مردن تضاد وجود دارد. 9)درین نشیب که هست از صفت چو دیگ تهی بسان کاسه دون همتان نشین تنها نشیب : 1-سرازیری، مقابل فراز. 2-زمین پست (معین). اینجا استعاره از دنیای پست است. شاعر با آوردن دیگ و کاسه مراعات النظیر ایجاد کرده است. کاسه: مجاز به علاقهی جزء و کل؛ سفره و خوان تنها نشستن کاسه دون همتان: کنایه از نرسیدن دست دیگران و متمتع نشدن دیگران از کاسه و سفره افراد، فرومایه و خسیس. شاعر توصیه به عزلت و دوری از خلق میکند و می گوید:
[یکشنبه 1398-07-14] [ 12:49:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|