هوش هیجانی و هوش شناختی

از منظر صاحبنظران ، مغز انسان دارای دو نوع متفاوت از هوش غیر شناختی و هوش شناختی است.این دو هوش متفاوت بوده اما برای ساختن زندگی فرد دایماً در تعامل با یکدیگر می باشند.   به عبارت دیگر آنها توانایی های مجزا از هم نمی باشند.در جریان رشد آدمی دو مغز در او پدید       می آید، این دو مغز هم سان ، نیم کره های راست و چپ می باشند . اولین مغز یا مغز هیجانی در نیم کره راست است و در نتیجه در آغاز آن عمل می کند و سپس مغز دوم که در نیم کره چپ است ، فعال می شود.

مغز دوم مغز منطقی نام دارد و حاوی اطلاعاتی است که روشهای استدلال ، مبانی رفتار درست،قواعد و قوانین فرهنگی را می آموزد.

مطلب فوق مشابه این نظریه است که ما بطور غریزی عمل می کنیم ، سپس سعی می کنیم برای نتایج و عواقب اعمال خود دلیل منطقی ارائه کنیم.تقریباً می توان اذعان داشت که 90 درصد اعمال ما احساس و تنها 10 درصد اعمال بر اساس تفکر و منطق است (عابدی ، مرادی ، 1384)

گلمن (1995) معتقد است در واقعیت امر ، دو ذهن فعال داریم که یکی فکر می کند و دیگری احساس می کند. این دو راه اساساً متفاوت در کنش متفاوت ، حیات روانی ما را می سازند.

 

ذهن خردگرا همان فهم است که ما به آن آگاهیم اما در کنار آن نظام دیگری برای دانستن وجود دارد که نظامی تکانشی یا ذهن هیجانی است.

این دو ذهن ، خردگرا و هیجانی در اکثر موارد بسیار هماهنگ عمل می کنند.ذهن خردگرا و هیجانی نیروهای مستقل و در عین حال در هم تنیده ای هستند که هر یک نتیجه فعالیت متمایز بخش خاص خود در مغز می باشند.

بسیاری از مواقع یا شاید اکثر مواقع ، این دو ذهن هماهنگی فوق العاده ای با هم دارند ، احساس لازمه فکر و فکر لازمه احساس است.زمانی که هیجانها به غلیان درآیند ، این تعادل به هم     می خورد . در این موارد ذهن هیجانی در مکان برتر قرار می گیرد و بر ذهن خردگرا مسلط می شود .

ژوزف لیداکس[1] در دانشگاه نیویورک حلقه هایی را در مغز تشخیص داد که باعث می شوند تا عواطف قبل از این که عقل ، شانس دخالت پیدا کنند ، دستورات خود را صادر کنند (کاشانی ، 1382: 54)

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1398-07-14] [ 12:08:00 ق.ظ ]